در قرون وسطی اروپا در ظلمت و تاریکی فرو رفته بود. پرستش عقــــاید گذشتگان از هرگونه تحقیق و پژوهش تازه جلوگیری می کرد.
مردم تصور می کردند که حیوانات در اختیار شیاطین هستند و مطالعه درباره گیاهان نیز نباید مرسوم شود. در حوزه های علمی و مراکز تدریس علوم، فقط کتاب های گذشتگان را می خواندند و مشاهده و آزمایش، کار درستی شناخته نمی شد و اگر در هنگام بحث درباره گیاهان و جانوران دانشجویی روش تحقیق و مشاهده را پیشنهاد می کرد با اعتراض استاد و سایر دانشجویان مواجه می گشت.
در سال ۱۳۴۲ میلادی در یکی از حوزه های علمی بین شاگردان حاضر در آن حوزه جدالی درباره تعداد دندان های اسب در گرفت.در این جدال که ۱۳ روز طول کشید، شاگردان بارها به گفته ها و نوشته های پیشینیان خود مراجعه کردند، ولی مشکل آن ها لاینحل باقی ماند و در هیچ یک از گفته ها و آثار گذشتگان نتوانستند به تعداد دندان های اسب پی ببرند. بالاخره در روز چهاردهم یکی از شاگردان جوان و تازه کار پیشنهاد کرد که برای حل مشکل، دندان های یک اسب را بشمارند. این پیشنهاد چنان خشم دیگران را برانگیخت که بر سر و روی او ریختند و پس از تنبیه ، او را از حوزه خود بیرون انداختند و مدعی شدند که شیطان در جسم او حلول کرده است. بالاخره چون نتوانستند برای مساله جوابی پیدا کنند، فتوا دادند که چون از پیشینیان قولی یا نوشته ای ندارند، این مشکل لاینحل باقی ماند.
✍️ رضاسلیمی همدانی