آبان
۲۲
داستان های کوتاه و آموزنده
روزی پدری همراه پسرش به حمام عمومی رفت.در حمام پدر از پسر خود طلب آب نمود. پسر با بی حوصلگی رفت و از گوشه ای کاسه سفالین ترک خورده و رسوب گرفته ای که مخصوص آب ریختن روی تن و بدن مردم و نه برای نوشیدن آب بود، پیدا کرد؛و آبی نه چندان خنک یافت […]